من...
در ميان درخشش وجودي نو سر برداشتم تا خود را بيارايم با نشاني تازه با روحي تازه و با وجودي تازه و با نگاهي تازه در خود شعله ور شدم اتش گونه هايم را سوزاند و لي باز هم ماندم با تمام وجود ماندم براي هميشه من بايد بهايستم بايد باشم .
من بايد باشم.
تا افقهاي روشن زندگيم را در كنار او نظاره كنم.
من...
+ نوشته شده در دوشنبه بیست و پنجم اردیبهشت ۱۳۸۵ ساعت 11:30 توسط فیروزه
|